سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر

ارسال‌کننده : آرش فارسی در : 87/10/11 1:38 صبح

گرخدابودم ملائک را شبی فریادمی کردم                                                          

سکه ی خورشید را در ظلمت رها سازند

خادمان باغ دنیا را زروی خشم می گفتم

برگ زرد ماه را از شاخه ی شبها جدا سازند

 

نیمه شب در پرده های بارگاه کبریای خویش

پنجه ی خشم خروشانم جهان را زیرو رو می ریخت

دستهای خسته ام بعداز هزاران سال خاموشی

کوههارا دردهان باز دریاها فرو می ریخت

 

می گشودم بند از پای هزاران اختر تبدار

می فشاندم خون آتش در رگ خاموش جنگل ها

می دریدم پرده های دود راتا در خروش باد

دخترآتش برقصد مست در آغوش جنگلها

 

می دمیدم در نی افسونی باد شبانگاهی

 تازبستر رودها چون مارهای تشنه برخیزند

خسته از عمری به روی سینه ای مرطوب لغزیدن

در دل مرداب تار آسمان شب فروریزند

 

بادها رانرم می گفتم که برشط شب تبدار

زورق سرمست عطرسرخ گلها را روان سازند

گورهارا میگشودم تا هزاران روح سرگردان

بار دیگر در حصارجسمها خود رانهان سازند

 

گرخدابودم ملائک را شبی فریادمی کردم

آب کوثررا درون کوره ی دوزخ بجوشانند

مشعل سوزنده درکف گله ی  پرهیزکاران را

از چراگاه بهشت سبزتردامن برون رانند

 

خسته اززهد خدایی نیمه شب دربسترابلیس

درسراشیب خطایی تازه می جستم  پناهی را

 می گزیدم دربهای تاج زرین خداوندی

لذت تاریک ودردآلود آغوش گناهی را

(فروغ فرخزاد)


کلمات کلیدی :

بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
JavaScript Codes